loading...
دانشگاه ما|منطقه ی آزاد دانشجویان
تبلیغات

خودمونی
عضويت

118 آنلاين  قرآن آنلاين   فتوشاپ آنلاين  دوستان ما
OsTad بازدید : 283 1391/09/04 نظرات (0)

هرکس دوبار می میرد ،
 یکی آنگه که عشق او می میرد و بار دوم وقتی زندگی را بدرود می گوید .
براستی مرگ زندگی در مقابل مرگ عشق بسی ناچیز است " .
  --------------------------------------------
با من از احتمال رفتن هم سخن مگو ، می ترسم
ازهجوم خالی اطراف وقتی دیگر نباشی ،
از جادوی بی تفاوتی لغزیدن در مرداب فراموشی ...
از همه اینها می ترسم .
  --------------------------------------------
نمی نویسم ..... چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی! حرف نمی زنم ....چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی! نگاهت نمی کنم ......
 چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی! صدایت نمی زنم ..... زیرا اشک های من برای
تو بی فایده است! فقط می خندم ...... چون تو در هر صورت می گویی من دیوانه ام
  --------------------------------------------
به سراغ من اگر می ایی تند و آهسته چه فرقی دارد
تو به هر جور كه دلت خواست بیا
مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست كه ترک بردارد
  --------------------------------------------
اینجا هوایی دیگر دارد و صدایی دیگر....اینجا می شود شاهد تمام دوستی های بی ریا بود و سزاوار تمام گل های رز... می شود سرفراز کرد و به آسمان خیره شد و به تمام لحظه های تنهایی امید وار بود .
  --------------------------------------------
 در رسم دوست داشتنها سکوت معنی خیلی چیزاست، سکوتم نثار دل مهربانت
  --------------------------------------------
عزیزم ،بدان که من ،خدایی که در
 کتابهای درسی برای تو تعریف کرده اند و می سوزاند و بر تو قهر می کند نیست
داستان من و تو داستان دیگری است
و آن هنگام که عشق را آفریدم خود مبتلا شدم وعاشق
و وقتی خود عاشق شدم لازم بود محبوب و معشوقی بیافرینم تا با او معاشقه کنم
پس تو را آفریدم
  --------------------------------------------
یــادم بــاشـــد ، امشب بعضی از آرزوهایم را دَم ِ در بگذارم
تــا رفتگـــر ببــــرد ! بیچــاره او
  --------------------------------------------
روی تخته سنگی نوشته بود اگر کسی عاشق شد باید چه کند؟
من هم زیر آن نوشتم : باید صبر کند
برای بار دوم که از آنجا گذر کردم زیر آن نوشته شده بود اگر صبر نداشت چه کند؟
من هم با بی حوصلگی زیر آن نوشتم بهتر است بمیرد
برای بار سوم که از آنجا عبور کردم انتظار داشتم زیر نوشته من نوشتهای نباشد
اما زیر تخت سنگ جوان مرده ای را یافتم.
  --------------------------------------------
من می روم.. اما به او بگویید دوستش دارم
  --------------------------------------------
در زندگی زخم هایی هست كه مثل خوره روح آدم را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد. این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد چون عموما عادت دارند این درددهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمرند  و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر عقاید جاری و عقاید
خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخرامیز تلقی بکنند
  --------------------------------------------
مرگ بهترین پناه دردها و غمها و رنج ها و بیدادگری های زندگانی است
  --------------------------------------------
بگذار سر بر شانه هاي تو بگذارم
براي دلتنگي هايم اشک بريزم.
ديروز نگاهت را نديدم
نمي داني چگونه سربه بيابان جنون گذاشتم
و اگر نگاهت نبود جان مي دادم
نگاهم کن وبگذار راز نگاهم تو را زيارت کند?
من آسمان را نمي خواهم?
دل دريايي ات برايم کافي ست.
نفسم را بردي?
ولي من عاشقانه خنديدم
و تو در حيرت ماندي!
تنها ستاره ي عاشق بود  
که مي دانست من چه زجري کشيدم
و براي نبودنت چه قدر اشک ريختم!
شانه هايت را به من بسپار?
مي خواهم راز دلتنگي ام را با قطره هاي زلال اشک
به آنها بسپارم
  --------------------------------------------
با توام،با تو، خدا یك دل قلابی، یك دل خیلی بد، چقدر می ارزد؟ من كه هرجا رفتم،جار زدم: شده این قلب حراج، بدوید یك دل مجانی، قیمتش یك لبخند به همین ارزانی
عاشقانه دل باختم بدون اینکه بفهمم به چه کسی باختم...؟! عاشقانه هم صدایی کردم بدون اینکه بدانم هم صدایم کیست و عاشقانه مردم بدون اینکه بدانم قانون مرگ چیست...؟
خداوندا اگر با مردم آمیزی  شتابان در پی روزی ز پیشانی عرق ریزی شب آزرده و دل خسته  تهی دست و زبان بسته بسوی خانه باز آیی زمین و آسمانت را کفر می گویی٬ نمی گویی؟! خدایا ! خالقا ! بس کن .... تو در قرآن جاویدت هزاران وعده دادی  تو خود گفتی که نا مردمان بهشت را نمیبینند  ولی من با دو چشم خویشتن دیدم که نا مردمان ز خون پاک مردانت هزاران کاخ میسازند  خدایا ! خالقا ! بس کن
  --------------------------------------------
من دلم ميخواهد ... خانه اي داشته باشم پر دوست

كنج هر ديوارش ... دوستانم بـنشينند آرام

گل بگو گل بشنو

هر كسي ميخواهد وارد خانه پر مهر و صفامان گردد

شرط وارد گشتن شستشوي دلهاست

شرط آن داشتن يك دل بي رنگ و رياست

بر درش برگ گلي ميكوبم

و به يادش با قلم سبز بهار

مينويسم:اي يار خانه دوستي ما اينجاست

... تا كه ديگر نگويد سهراب : خانه دوست كجاست ؟
  --------------------------------------------
هرگز در پاسخ عاجزانه ای در نمانده ام مگر در برابر کسی که از من پرسید : تو کیستی
  --------------------------------------------
کاش بلوغم را
در آغوش تو
فهمیده بودم

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
دانشگاه ما نام سایتی است برای تمامی دانشجویان پارسی تمام جهان!مکانی علمی و تفریحی برای تمامی دانشجویان دختر و پسر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    شما با تفکیک جنـسیتی در دانشگاه ها...
    قالب سایت...
    بازی آنلاین
    Untitled Document
    بازی آنلاین بازی آنلاین
    بازی آنلاین بازی آنلاین
    بازی آنلاین بازی آنلاین
    آمار سایت
  • کل مطالب : 274
  • کل نظرات : 76
  • افراد آنلاین : 29
  • تعداد اعضا : 1196
  • آی پی امروز : 107
  • آی پی دیروز : 45
  • بازدید امروز : 164
  • باردید دیروز : 86
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 931
  • بازدید ماه : 931
  • بازدید سال : 40,147
  • بازدید کلی : 620,618
  • Information