loading...
دانشگاه ما|منطقه ی آزاد دانشجویان
تبلیغات

خودمونی
عضويت

118 آنلاين  قرآن آنلاين   فتوشاپ آنلاين  دوستان ما
OsTad بازدید : 304 1391/09/04 نظرات (0)

مرا به تخت ببندمیخواهم ترکت کنم
  --------------------------------------------
ای کاش تو نرفته بودی
که من اینچنین قصه نویس شبها شوم
تورا میگویم، تویی که فریادی از سکوتی برای من...
دلم تو را می خواهد  تو که گویا دلت مرا نمی خواهد..
  --------------------------------------------
هرگز آرزو نمی کنم خداوند
دعای همه بندگانش را برآورده سازد
که جز من بسیارند که تورا از
خداوند طلب کرده اند.
  --------------------------------------------
دلتنگی همیشه از ندیدن نیست
لحظه های دیدار با همه زیبائی گاه پر از دلتنگیست که
مبادا دیدار شیرین امروز خبر تلخ فردا باشد.
  --------------------------------------------
خدایا تمامی خنده های تلخ امروزم را می دهم، یکی از آن گریه های شیرین کودکیم را پس بده
  --------------------------------------------
دشت ها الوده است
در لجنزار گل لاله نخواهد رویید

در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت آید؟
فکر نان باید کرد
و هوایی که در آن
نفسی تازه کنیم

گل گندم خوب است
گل خوبی زیباست
ای دریغا که همه مزرعه ی دلها را
علف هرزه ی کین پوشانده است

هیچکس فکر نکرد
که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست
و همه مردم شهر
بانگ برداشته اند
که چرا سیمان نیست
و کسی فکر نکرد
که چرا ایمان نیست

و زمانی شده است
که به غیر انسان هیچ چیز ارزان نیست..
  --------------------------------------------
چه آسان شکستم! امشب تمام ستاره های آسمان گریه می کنند... امشب تمام مرغان آسمان اشک می ریزند... امشب اشکی از چشمی می ریزد... امشب قلبی می شکند و صدای شکستن آن به آسمان می رسد. اما نمی دانم چرا به گوش او صدایی نمی رسد؟ من صدای شکسته شدن قلبم را شنیدم... نمی دانم خدایی هست؟ اگر هست چه خدای خاموشی است... از این همه خاموشی دلم می گیرد و دوست دارم فریاد بزنم... آخر با که بگویم درد این قلب شکسته را؟ آخر با که بگویم قلب من عاشق قلبی ایست که با سنگ بیابان فرقی ندارد؟ قلب من عاشق قلبی است که اصلا قلب نیست... دلم میخواهد آنقدر فریاد بکشم که صدای فریادم قلب خدا را به لرزه بی اندازد... دلم می خواهد فریاد بزنم و به خدا بگویم: تو چطور می توانی این همه نا عدالتی را ببینی و به صدا در نیایی؟
  --------------------------------------------
از دريا پرسيدم : كه اين امواج ديوانه ي تو ، از كرانه ها چه ميخواهند ؟ چرا اينسان پريشان و در بدر ، سر به كرانه هاي از هم جا بي خبر ميزنند ؟ دريا در مقابل سئوالم گريست ! امواج هم گريستند!!... آنوقت دريا گفت : كه طعمه مرگ ، تنها آدمها نيستند ، امواج هم مثل آدمها مي ميرند و اين امواج زنده هستند ، كه لاشه ي امواج مرده را، شيون كنان به گورستان سواحل خاموش مي سپارند
  --------------------------------------------
من به آمار زمین مشکوکم!!!!
اگر این شهر پر از آدم هاست
پس چرا این همه دل ها تنهاست؟؟؟
  --------------------------------------------
گل سرخی به او دادم ، گل زردی به من داد
برای یک لحظه ناتمام ، قلبم از تپش افتاد
با تعجب پرسیدم : مگر از من متنفری ؟
گفت : نه باور کن ،نه ! ولی چون تو را واقعا دوست دارم ، نمی خواهم
پس از آنکه کام از من گرفتی ، برای پیدا کردن گل زرد ، زحمتی
به خود هموار کنی
  --------------------------------------------
 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
دانشگاه ما نام سایتی است برای تمامی دانشجویان پارسی تمام جهان!مکانی علمی و تفریحی برای تمامی دانشجویان دختر و پسر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    شما با تفکیک جنـسیتی در دانشگاه ها...
    قالب سایت...
    بازی آنلاین
    Untitled Document
    بازی آنلاین بازی آنلاین
    بازی آنلاین بازی آنلاین
    بازی آنلاین بازی آنلاین
    آمار سایت
  • کل مطالب : 274
  • کل نظرات : 76
  • افراد آنلاین : 35
  • تعداد اعضا : 1196
  • آی پی امروز : 146
  • آی پی دیروز : 45
  • بازدید امروز : 230
  • باردید دیروز : 86
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 997
  • بازدید ماه : 997
  • بازدید سال : 40,213
  • بازدید کلی : 620,684
  • Information